فرشته ای از طرف خدا به نام مادر
سلام به پسرهای گلم به عشقام که هر روز دارن جلوی چشمام بزرگ و بزرگتر میشن ساعت
چهار صبحه نمیدونم الان چند وقته که نتونستم بنویسم شاید هم یک ساله الان که دارم می نویسم ارین
اسفند تولدش٠ امیر هم خرداد. دیگه کم کم نزدیک تولد ارین میشیم ونزدیک عید نوروز
نمی دونم شاید یکی از دلایلنوشتنم تو این ساعت مامانی بود زنیکه برای من مثل یک فرشته می مونه اون که همیشه ارزومه
کردار و رفتارم مثل اون باشه مهربون دوست داشتنی و همون فرشتهای که همیشه هم برام مادری کرده هم پدری الان که دارم مینویسم یک احساس قشنگ دارم و دوست دارم گریه کنم الان هفت روزه که اومده بود پیشم چون عمل کرده بودم امیر علی مامان دقیقا یاد اون روزهایی افتاده بودم که استراحت مطلق بودم و تو عشق مامان تو شکمم بودی می دونی وقتی کنارم هست آرامش دارم آرومم
خلاصه تو داداشی هم که اونقدر ماشالله اذیت کردید تا می خواستم دعواتون کنم می گفت بچه اند کاری به کارشون نداشته باش بچه اند میدونی عزیزای دلم دوست نداشتم این چند روز که اینجا بود تموم بشه اولش قرار بود مامان عسل بیاد پیشمون ولی اون سرما خورد نتونست بیاد و جاش مامانی اومد بنده خدا با اون مریضی خودش از من وشما نگه داری می کرد وقتی داشت میرفت هر دو تایی گریه می کردید تو این چند روز ارینم شبها میومدی می گفتی من می خوام پیش مامانی بخوابم خلاصه بعد از بهتر شدن من این فرشته زیبای من که کسی نیست جز مادرم رفت خونه اشون میدونی پسرای گلم از چی دلم میسوزه از این که هیچوقت زحمتهای که به پام کشده نتونستم جبران کنم فقط از خدا می خوام مادر خوبی برای شما باشم مثل مادر خودم