ماه محرم
گل مامانمتاسفانه نتونستم در این چند روز چیزی بنویسم اما امشب بابا اومد دنبالمون از خونه مامانی اومدیم خونه خودمون ..پنج شنبه رفته بودیم خونه مامانی .خاله منصوره و متین هم اونجا بودن شب هم خاله زهره با خاله راحله و خاله حامده و مریم اومدن آخه مامان فردا برای پسرش باید نذری میداد مامانی باردار که بودم از خداوند یک فرزند سالم و صالح خواستم برای همین هم روز تاسوعا نذر کردم هر سال اگه خداوند خواست زنده بودم نذری درست کنم جمعه عصربه همراه مامانی و خاله منصوره و خاله زهرا . خاله زهره وخاله راحله وخاله حامده خورشت قیمه پختیم حیف که خاله اعظم نبود آخه رفته بودن شمال ... خاله منصوره و خاله زهره و خاله راحله خیلی خسته شدن و خیلی زحمت کشیدند همین جا دعا می کنم هر چی از خداوند می خوان بهشون بده و دستشونو میبوسم واقعا سنگ تموم گذاشتن چون من نمی تونستم کمک کنم ...خاله منصوره برات بلوز مشکی و زنجیر خریده بود امسال با خاله راحله کلی بیرون رفتیم ..