تولدت مبارک مهربونم دوست دارم یک دنیا
عزیزمامان ببخشید با تاخیر می نویسم اونقدر دق دقه دارم می خوام بنویسم چون از صبح که میشه مشغول کار میشم وشبم خسته ام نمیشه هروز بنویسم برات عزیزم از خداوند سپاسگزارم که تو رو به من دادو خدا روشکر می کنم خیلی دوست دارم عشق ونفس و زندگی میشه در شما دو تا خلاصه کرد هم من و هم بابا عاشقتون هستیم تولدت مبارک مهربونم ...
خونه مامان عسل
سه شنبه رفتم پیش خانم منصوری معلم مهربونت ازش پرسیدم برای چهارشنبه اجازه گرفتم بریم پیش مامان عسل. سه شنبه عصر داداش متین اومد دنبالمون با هاش اومدیم پیش مامان عسل حالام که اینجایم می پرسین. کی میریم خونه نمی شه بیشتر بمونیم منم میگم داداش باید بره مدرسه خلاصه دو تا جوجه خوشکل دارم که با دنیا عوضشون نمی کنم خیلی دوستون دارم نفس و عشق مامان هستین در ضمن امیر نمی دونم چی کار کردی که انقدر خانم منصوری دوست داره میگه پسر خیلی ساکت و مهربونیه خدا رو شکر می کنم که دو تا پسر مهربون دارم که اونقدر هم هوامو دارین [img:AgADBAADMa8xG5GjCVP8iIcjt-yOIgkHmhoABIOHEUp3ncfWJDoBAAEC] [img:AgADBAADL68xG5GjCVMFy-Isj2BrPiZ3kRoA...
نویسنده :
مامان آزاده
22:44
خدایا دوست دارم و برام همسر وپسرام رو همیشه سالم و در پناه خودت نگه دار
1/1/97
اینجا عید امسال که رفتیم پیش مامانی همیشه عید خونشون میرفتیم اما امسال اومدیم خونه ابدیش روزهای سختی رو می گذرونیم مادر ...
نویسنده :
مامان آزاده
3:32
رفتن مامانی مهربون
امیرو آرین مامان تصمیم گرفتم باز شروع کنم به نوشتن اگر چه از لحاظ روحی حال مناسبی ندارم چون یادم وقتی براتون می نوشتم یک عشقی کنارم بود که همیشه همراهیم می کرد و شما رو خیلی دوست داشت حیف که آسمونی شد رفت پیش خدای خودش من که یک لحظه هم از یادم نمیره مامانی که شاید تو بیشتر نوشته هام میومدم مادری که همه جا تو قلبم باهاش زندگی می کنم امیدوارم بتونم مثل مامانی مامان خوبی براتون باشم عزیزای دلم خیلی دوستون دارم و خوشحالتون هستم در کنارتون هستم و بزرگ شدنتونو میبینم ...
نویسنده :
مامان آزاده
2:53
بدون عنوان
پدر
سلام پسرهاي مامان خوشگلهاي مامان امروز داشتم تلگرام ميديدم يكي از دوستان اهنگ پدر مازيار فلاحي رو گذاشته بود ميدوني عزيزاي مامان اون موقع بود كه زدم زير گريه دلم خيلي براي باهاجي تنگ شده خيلي ان شالله خدا همه پدر و مادر ها رو براي بچه ها نگه داره منم يك باباي مهربون داشتم كه هميشه جاش تو قلبمه و هميشه ارزوم بود باز دوباره اون روزها بر مي گشت روزهاي طلايي زندگي كه قدرشو ادم تا بزرگ نشه نمي فهمه البته وقتي باباجي فوت كرد من 12 سالم بود و بعد اون يك مادر مهربون برام هم پدر بود هم مادر😭😭😭😭واز خداوند براي پدرم طلب امرزش ميكنم و هميشه دوسش دارم و از خداوند براي مادرم سلامتي خواستارم و اميدوارم كه براي شما گل پسرهاي مهربون خدا باب...
نویسنده :
مامان آزاده
23:34
تولدت مبارك عزيز دلم
عشقم جونم نفسم تولدت مبارك قربونت برم الهي صد بيست ساله بشي هيچوقت غمتو نبينم ديروز با بابا رفتيم بتمن خريدم خودت به بابايي گفتي من بتمن مي خوام براي منو ارين بخر عزيز دل مامان هر روز كه مي گذره بزرگ شدنتو ميبينم عشق مي كنم ارزوهاتم موقع كيك بريدنت خيلي قشنگ بود از خدا مي خوام اول سلامتي به تو داداشي بده بعدشم هر چي دوست داري عزيزم دوست دارم عشقم
نویسنده :
مامان آزاده
22:01