تولدت مبارك پسرم
گلهاي زيباي مامان
هميشه ارزوم عشقهاي مامان تو زندگي موفق بشن بنابراين با خودم عهد كردم تا اونجا كه مي تونم پا به پا تون راه بيام تا به يك مقصد قشنگ برسيم. اون چيزي كه تو ذهنم ارزوشو دارم هر شب با خداي خودم حرف ميزنم كه پسر هاي منو اول سلامت نگه دار و و تو زندگي موفقشون كن امير علي تو دوست داري دكتر قلب بشي به ارينم مي گي دكتر خون هستي يك بار اينو بهتون گفتم كه تو دكتر قلب شو ارينم دكتر خون ماماني خوب كنيد ديگه هميشه مي گي منم از خدا اول سلامتي تون مي خوام بعدشم هر ارزويي داريد عاشقتونم جوجه هاي خوشگلم ممنونم از خداي مهربونم كه همچين عشقهاي رو به مامان داد
نویسنده :
مامان آزاده
1:25
ارينم عشقم در كلاس زبان
اينم اقاي دكترم در كلاس زبان
فرشته ای از طرف خدا به نام مادر
سلام به پسرهای گلم به عشقام که هر روز دارن جلوی چشمام بزرگ و بزرگتر میشن ساعت چهار صبحه نمیدونم الان چند وقته که نتونستم بنویسم شاید هم یک ساله الان که دارم می نویسم ارین اسفند تولدش٠ امیر هم خرداد. دیگه کم کم نزدیک تولد ارین میشیم ونزدیک عید نوروز نمی دونم شاید یکی از دلایلنوشتنم تو این ساعت مامانی بود زنیکه برای من مثل یک فرشته می مونه اون که همیشه ارزومه کردار و رفتارم مثل اون باشه مهربون دوست داشتنی و همون فرشتهای که همیشه هم برام مادری کرده هم پدری الان که دارم مینویسم یک احساس قشنگ دارم و دوست دارم گریه کنم الان هفت روزه که اومده بود پیشم چون عمل کرده ...
نویسنده :
مامان آزاده
5:22
عزیز مامایی
پسر گل مامان ..مهربونم الان دیگه همه چی می گی با مزه حرف می زنی چند روزه که دیگه جیشتم می گی واقعا با حرف زدنت دل من و بابا رو بردی اونقدر هم مهربون دل نازکی که نگو کافی بابایی بهت یک کاری رو بگه نکن اخم میکنی میری تواتاق منم میام نازتو می کشم می برم پیش بابا آشتتون میدم ..عاشق آرین هستی تا از خواب بلند میشی اولین حرفت( مامان آرین کو )بعد که میبینی در اتاقتون خوابه میری پیششو بیدارش میکنی و میگی داداشی بیداری بوسش میکنی بغلش میکنی اگر هم نباشه که گریه می کنی آرینو می خوای خلاصه از صبح تا شب کلی برنامه داریم .. ...
نویسنده :
مامان آزاده
12:54
بدون عنوان
بازم باید نوشتن شروع کنم خیلی وقته نتونستم بنویسم فکر کنم هشت ماه میشه حا لا دیگه میخوام از دو تا گل پسرام بنویسم دو تا عشق کوچو لو یا بهتر بگم دو تا امید ......خد ا جونم به من و همسرم توانایی بده تا پسر های خوبی تربیت کنیم . .من در اهمه نوشته هام گفتم اگه به من پسر میدی اهل باشن بازم ازت می خوام کمکمون کنی خوب بزرگشون کنیم روزهای خیلی سختی رو پشت سر مگزاریم کمکمون کن چون فقط تویی که از دل بنده ها ت خبر داری دوست ندارم اینهارو بنویسم تو وبلاگ عزیز هام ولی دوست دارم اگه ...
نویسنده :
مامان آزاده
2:14
الهی همیشه سلامت باشی عشق مامان و بابا
عزیز مامان نمی دونی یکشنبه چه روز بدی بود با لیوان خوردی زمین پشت پلکت کبود وبینیت کبود شد . .. ساعت 12 شب این اتفاق افتاد خیلی ناراحت کننده بود من که فقط گریه می کردم بابا جونی وقتی دید اینطوری شده صورت قشنگ پسر مون زنگ زدبه عمو نادر.عمو گفت ببرینش بیمارستان امیر اعلم سیاوش اومددنبالمون با هم رفتیم بیمارستان آقای دکتر گفت تا چهارشنبه باید صبر کنی باد بینیش بخوابه بد بیارینش ببینیمش شکسته یا نه .......................................................................................... بابا احمد هر چی خواست یخ بذاره روی بینیت نذاشتی .... صبح اول بردیمت چشم پ...
نویسنده :
مامان آزاده
18:35